امروز ما
دیروز بعد از ظهر باباییت زنگ زد که از راه آژانس بیا پیش من منم خیلی دمغ افسرده بودم ساعت ٤ که از آژانس میرفتم رفتم پیش ش مغازه اولش کمی غر زدم بعد خوب شدیم تصمیم گرفتیم بیشتر سعی کنیم با هم رراجع به مسائلمون صحبت کنیم اومدم خونه هم یه عالمه کار داشتم شما هم که حسابی لوس شدی از وقتی دختر خاله هات اینجان یه سری حرفهایی میزنی و کارهایی میکنی که اصلا دوست ندارم مامانی همش جیغ میکشیدی و ریخت و پاش میکردی منم خسته میشم دیشب سر بفرمایید شام کلی حرص خوردیم آخه مامانی آقاهه خیلی زحمت کشیده بود و خانمها عقده ای بازی در اوردن و کم امتیاز دادن باباییت میگه ما هم تو فامیل این مسابقه را بذاریم حتما مهنوش برنده میشه (چسبیدم به سقف)تو آزززززززز...
نویسنده :
مهنوش
12:58